اردیبهشت 92 - Persian Literature

بجانت نگارا که داری وفا

نگارا وفاکن بدل بی جفا

که داری بدل دوستتر مرمرا

وفا بی جفا مرمرا خوشترا

خاطرات یک جنین ....

اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.

زندان :
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!

اعتمادسازی:
امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم

سکوت سرشار از ناگفته هاست:
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.....

جغرافیای بدن:
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است....

اگر گلهای زیبا و مهربان میدانستند که دل من چگونه مجروح است از روایح خود مرهمی بر زخم من مینهادند

و اگر بلبلان اگاه بودند که چقدر غمگین و بیمارم ترانه های نشاط انگیز برایم میسرودند

افسوس که هیچ یک از اینان درد مرا نمیدانند تنها اوست که خبر دارد همان که دلم دردمند اوست

شماره112

بجانت نگارا که داری وفا

نگارا وفاکن بدل بی جفا

که داری بدل دوستتر مرمرا

وفا بی جفا مرمرا خوشترا

خاطرات یک جنین ....

اظهار وجود:هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.

زندان :گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!

اعتمادسازی:امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم

سکوت سرشار از ناگفته هاست:از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.....

جغرافیای بدن:فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است....

اگر گلهای زیبا و مهربان میدانستند که دل من چگونه مجروح است از روایح خود مرهمی بر زخم من مینهادند

و اگر بلبلان اگاه بودند که چقدر غمگین و بیمارم ترانه های نشاط انگیز برایم میسرودند

افسوس که هیچ یک از اینان درد مرا نمیدانند تنها اوست که خبر دارد همان که دلم دردمند اوست

شماره112

اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.

زندان :
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!

اعتمادسازی:
امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم

سکوت سرشار از ناگفته هاست:
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.....

جغرافیای بدن:
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است....