آنقدر
پشت کوه های نقاشی گیر کردی
که هر چشمی در انتظار آمدنت بود
به خواب رفت
و قطاری که هرشب
خجالت خالی بودنش را سوت می کشد
خواب زنانه ای است
که صبح های بسیاری تعبیر شده است
راستش هنوز
حرف های زیادی در دلم مانده است
و خودکارم هنوز
ته مانده ی جوهری دارد
و دوستانم هنوز
شعرهای سوزناک مرا دوست تر دارند
وگرنه با تو می گفتم
آنکه تمام عمر در ایستگاه ایستاده است
سوزنبان پیری است
که دیگر نه تکان دادن دستی خوشحالش می کند
نه تکان دادن دستی غمگینش .