http://shabzade7.ParsiBlog.com
شخصی به خدا گفت: وقتی که سرنوشت را نوشتی پس چرا دعا کنم؟! خدا در جوابش گفت:از کجا میدانی که چه نوشتم؟ شاید نوشته باشم، هر آنچه دعا کند...
| ||
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی ور باد نبودی که سر زلف ربودی رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی
- سودای میان تهی ز سر بیرون کن ار ناز بکاه و در نیاز افزون کن استاد تو عشق است چو آن جا برسی او خود به زبان حال گوید چون کن
- از خصم چه باک چون تو یارم باشی یا در غم هجر غمگسارم باشی گو خصم کنار پر کن از خون جگر چون تو به مراد در کنارم باشی
-بارها گفته ام که فاش کنم هر چند اندر زمانه اسرار است لیکن از بیم تیغ و بیم قضا بر زبانم هزار مِسمار است
چون مذهب و اعتقاد پاک است مرا از طعنه ی نااهل چه باک است مرا [ پنج شنبه 92/3/2 ] [ 4:19 عصر ] [ ماندانا ]
[ نظرات () ]
|
|
|