سفارش تبلیغ
onUnload="window.alert('ممنون از بازدیدتون');">
سفارش تبلیغ
http://shabzade7.ParsiBlog.com
شخصی به خدا گفت: وقتی که سرنوشت را نوشتی پس چرا دعا کنم؟! خدا در جوابش گفت:از کجا میدانی که چه نوشتم؟ شاید نوشته باشم، هر آنچه دعا کند... 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

لینک های مفید

 
http://upload.tehran98.com/img1/npx0v998o54k5extcht.jpg


[ جمعه 92/3/24 ] [ 4:42 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

گاهی

فقط بوی یک عطر یا یک تشابه اسم

برای چند لحظه

باعث میشه احساس کنی

که قلبت داره از تو سینه ات کنده میشه...


[ شنبه 92/3/18 ] [ 4:34 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]
ملا نصرالدین همیشه اشتباه می‌کرد
 
 
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم با نیرنگی? حماقت او را دست می‌انداختند.
دو سکه به او نشان می‌دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره .
اما ملا نصرالدین همیشه سکه ی نقره را انتخاب می‌کرد.
این داستان در تمام منطقه پخش شد.
هر روز گروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه ی نقره را انتخاب می‌کرد.
تا این که مرد مهربانی از راه رسید و از این که ملا نصرالدین را آن طور دست می‌انداختند? ناراحت شد.
در گوشه ی میدان به سراغش رفت و گفت:
هر وقت دو سکه به تو نشان دادند? سکه ی طلا را بردار.
این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و هم دیگر دستت نمی‌اندازند.
ملا نصرالدین پاسخ داد:
ظاهراً حق با شماست? اما اگر سکه ی طلا را بردارم? دیگر مردم به من پول نمی‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هایم.
شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده‌ام.

[ شنبه 92/3/18 ] [ 4:33 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]



وا? آن دل که بدو از تو نشان? نرسد
مرده آن تن که بدو مژده جان? نرسد

س?ه آن روز که ب?نور جمالت گذرد
ه?چ از مطبخ تو کاسه و خوان? نرسد

وا? آن دل که ز عشق تو در آتش نرود
همچو زر خرج شود ه?چ به کان? نرسد

سخن عشق چو ب?درد بود بر ندهد
جز به گوش هوس و جز به زبان? نرسد

مر?م دل نشود حامل انوار مس?ح
تا امانت ز نهان? به نهان? نرسد

حس چو ب?دار بود خواب نب?ند هرگز
از جهان تا نرود دل به جهان? نرسد

غفلت مرگ زد آن را که چنان خشک شدست
از غم آنک ورا تره به نان? نرسد

ا?ن زمان جهد بکن تا ز زمان بازره?
پ?ش از آن دم که زمان? به زمان? نرسد

هر ح?ات? که ز نان رست همان نان طلبد
آب ح?وان به لب هر ح?وان? نرسد

ت?ره صبح? که مرا از تو س?م? نرسد
تلخ روز? که ز شهد تو ب?ان? نرسد
وا? آن دل که بدو از تو نشان? نرسد مرده آن تن که بدو مژده جان? نرسد  س?ه آن روز که ب?نور جمالت گذرد ه?چ از مطبخ تو کاسه و خوان? نرسد  وا? آن دل که ز عشق تو در آتش نرود همچو زر خرج شود ه?چ به کان? نرسد  سخن عشق چو ب?درد بود بر ندهد جز به گوش هوس و جز به زبان? نرسد  مر?م دل نشود حامل انوار مس?ح تا امانت ز نهان? به نهان? نرسد  حس چو ب?دار بود خواب نب?ند هرگز از جهان تا نرود دل به جهان? نرسد  غفلت مرگ زد آن را که چنان خشک شدست از غم آنک ورا تره به نان? نرسد  ا?ن زمان جهد بکن تا ز زمان بازره? پ?ش از آن دم که زمان? به زمان? نرسد  هر ح?ات? که ز نان رست همان نان طلبد آب ح?وان به لب هر ح?وان? نرسد  ت?ره صبح? که مرا از تو س?م? نرسد تلخ روز? که ز شهد تو ب?ان? نرسد




[ شنبه 92/3/18 ] [ 4:32 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

 
 

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟

گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است
داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟

خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
این سرآشفته و این قلب ناخرسند چیست؟

چند روز از عمر گل‌های بهاری مانده است
ارزش جان‌کندن گل‌ها در این یک چند چیست؟

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چارة معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟

فاضل نظری...

 


[ شنبه 92/3/18 ] [ 4:31 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

 


گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
 


امروز خاطراتت را سوزاندم!
اما بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد...


[ پنج شنبه 92/3/16 ] [ 4:14 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری 
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری 
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد 
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری 
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان 
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری 
دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی 
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری 
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند 
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری 
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد 
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری 
سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست 
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری 
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری 
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری 
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم 
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری 
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر 
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری 
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها 
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری 

ه ا سایه






[ سه شنبه 92/3/7 ] [ 2:9 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]
کرم شب تاب 
 
 http://goonagoon-groups.com/
 
روز قسمت بود . خدا هستی را قسمت می کرد . خدا گفت : چیزی از من بخواهید . هر چه که باشد، شما را خواهم داد . سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است . و هر که آمد چیزی خواست . یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن . یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز . یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را .

در ا
ین میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم . نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ . نه بالی و نه پایی ، نه آسمان ونه دریا . تنها کمی از خودت، تنها کمی از خودت را به من بده .

 
و خدا کمی نور به او داد . نام او کرم شب تاب شد . خدا گفت : آن که نوری با خود دارد، بزرگ است، حتی اگربه قدر ذره ای باشد . تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی . و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک ، بهترین را خواست . زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست .

 
هزاران سال است که او می تابد . روی دامن هستی می تابد . وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است .




[ دوشنبه 92/3/6 ] [ 3:32 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

دیکته

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم یا سیل می بارد و یا باران ندارد

بابا انار و سیب و نان را می نویسد حتی برای خواندنش دندان ندارد

انگار بابا همکلاس اولی هاست هی می نویسد این ندارد آن ندارد

بنویس کی آن مرد در باران می آید این انتظار خیسمان پایان ندارد؟

ایمان برادر گوش کن،نقطه،سر خط بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد!

پاییز

خش خش برگ خزان ولوله ای پاییزی در دلم می گذرد قافله ای پاییزی

کوچه لبریز شد از شروه ی دلتنگی باد باغ سرریز شد از حوصله ای پاییزی

چه قدر زرد بمانم چه قدر؟ای همه سبز از تو و چشم تو دارم گله ای پاییزی

چه کس انداخته عمری است میان من و تو فصل در فصل خزان فاصله ای پاییزی

باز در کوچه کسی نیست بجز کولی باد خش خش برگ خزان ولوله ای پاییزی



[ دوشنبه 92/3/6 ] [ 3:9 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

 

 

اگر تهرانید و حوصله تا سر رفت می توانید سری به روستاهای اطراف بزنید؛ روستایی مانند «افجه» که در بهار زیبایی هایش صد چندان می شود.
روستای افجه در پنج کیلومتری لواسان، مردمانی دارد باغدار، با گویش مازندرانی تکلم می کنند. بسیار خونگرمند و میهمان نواز. افجه علاوه بر آنکه زیبایی های خودش را دارد دشت هویجی داردکه دیدنش در بهار بسیار دلچسب است.
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران که در سال 1385 صورت گرفته، 685 نفر یعنی 186 خانوار است.
صاحب طرائق که به سال 1315 قمری از افجه دیدن کرده درباب این روستا چنین نوشته است:

«افجه جای بسیار باصفا و خوبی است، باغات زیاد و آبشارهای بسیار دارد، در واقع پایتخت لواسان کوچک است، به قدر لزوم دکاکین هم دارد. جوراب بافی در آنجا کسب معتبری است ... از جمله عمارات خوب افجه قصر رفیع و بنای منبع مرحوم میرزا آقاخان صدر اعظم نوری است اگرچه محتاج مرمت است.»

روستای افجه,دیدنیهای تهران

در روستای افجه و اطرافش شکوفه های درختان گردو و گیلاس خودنمایی می کنند. روستا حمامی تاریخی دارد که دارای دو بخش مجزای زنانه و مردانه بوده و بنای آن دارای تاق، گنبدهای عرقچین و قوس های جناغی است. قدمت حمام به دوره صفوی یا اوایل حکومت قاجار نسبت داده می شود. با وجود قدمتش هنوز فعال و مورد استفاده مردم روستاست.
سری هم به محله چراغان بزنید. ضمن تماشای بافت تاریخی و دیدنی روستا، سقاخانه حضرت ابوالفضل را از نزدیک ببینید. این سقاخانه ودرخت چناری 400 ساله از شهرت زیادی برخوردار هستند.
گشت و گذاری در ارتفاعات
دره افجه در فصول مختلف سال مورد توجه گردشگران و کوهنوردانی است که از مسیرهای آن برای صعود به قله ریزان پرسون، ساکا، آتشکوه و مهرچال عبور می کنند. همچنین نقل شده است که یکی از راه های قدیمی افجه که به مسیر عبور پادشاهان صفوی اختصاص یافته بود از همین مسیر گذشته و تا دشت لار ادامه می یابد. امروزه می توان آثار کاروانسراهای صفوی را که در آن سوی دیواره صخره ای کوه و در انتهای دره واقع شده است مشاهده کرد.
در انتهای روستا با گذر از رودخانه از طریق راهی پاکوب با پیاده روی سبک به آبشار پسچویک در فاصله کمتر از دو کیلومتری شمال شرقی روستا و در منطقه یال کوه که مشرف است به دشت هویج رسید. این آبشار حدود 15 متر ارتفاع داشته و اطراف آن پوشیده از درخت های افرا است. آبشار موآب هم در سینه کش قله ساکا حدود 180 متر ارتفاع دارد و به جز اواخر تابستان که تا حدی آرام و کم آب است، بقیه سال صدای شرشر آبش گوشنواز است.

دیدنیهای استان تهران,گردشگری

دوش گرفتن در عصر صفوی
اما در شمال غرب دشت هویج و در مسیر صعود به قله آتشکده، دشت «سبواستان» با درختان گردو و گیلاس خودنمایی می کند و آبشار نچرند به ارتفاع 45 متر از دامنه کوه به دره پایین دست آن سرازیر می شود. کمی آن طرف تر حمام تاریخی روستا قرار دارد که در مرکز بافت قدیمی واقع شده و مطمئنا نظر شما را به خود جلب خواهد کرد.
این حمام دو بخش مجزای زنانه و مردانه داشته و بنای آن دارای تاق، گنبدهای عرقچین و قوس های جناغی است. اهالی منطقه قدمت حمام را به دوره صفوی یا اوایل حکومت قاجار نسبت می دهند اما با این حال این حمام همچنان فعال است و مردم روستا از آن استفاده می کنند.
حمام روستای افجه هم مربوط به دوره صفوی – اوایل دوره قاجار است که در تاریخ اول مهر 1382 به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
با پشت سر گذاشتن آبشار و دیدن معماری خاص حمام افجه به محله های قدیمی و بافت های اصیل این روستا می رسید که در فاصله های نزدیک به هم قرار گرفته اند. اگر به محله چراغان سری بزنید می توانیدضمن تماشای بافت دیدنی آن سقاخانه حضرت ابوالفضل (ع) را هم از نزدیک ببینید. این سقاخانه و درخت چنار کهنسالی که قدمت آن را به 400 سال قبل نسبت داده اند، در تمام منطقه لواسانات شهرت زیادی دارند.
دشت هویج
دشت «هویج» یا «گُرچال»، دشتی است در البرز مرکزی، استان تهران و بعد از روستای افجه. افجه، روستایی کوچک در شمال شرقی لواسان در 22 کیلومتری تهران قرار دارد. گُر و یا آگِر در گویش ایرانیان باستان به معنای آتش است و چال نیز به معنای جایگاه. از همین رواین دشت را در گذشته گرچال به معنای جایگاه آتش یا آتشدان می نامیده اند.

دلیل نام هویج را هم باید در تاریخ این دشت جست و جو کرد. روایت های تاریخی مختلف حکایت از آن دارند که در روزگار گذشته بخش وسیعی از زمین های این دشت به کاشت هویج اختصاص داشته است. هر چند که امروزدیگر اثری از این مزارع به چشم نمی خورد.

روستای افجه,دیدنیهای تهران

این دشت در ارتفاع 2400 متری از سطح دریا و در بالادست روستای افجه در نزدیکی لواسان قرار گرفته و گفته می شود در گذشته در آن هویج کشت می شده است، هر چند که امروزه تنها چیزی که در آن یافت نمی شود همان هویج است. هم اکنون نیز دهقانان افجه به کشت محصولات مختلف کشاورزی درآن مبادرت می ورزند و وجود باغ های گیلاس در آن جلوه خاصی دارد به ویژه در فصل بهار و به هنگام شکوفایی شکوفه های گیلاس.
دشت هویج یک منطقه خصوصی است و متعلق به اهالی روستای افجه که اجدادشان آنجا هویج می کاشتند. به حقوق دیگران باید احترام گذاشت. به خصوص کحسانی که زمین ها را آباد می کنند و از آن محصول می گیرند. پس از حصالرهایی که کشیده شده دلخور نشوید. ضمنا، این دشت بیشتر محل عبور و استراحت کوهنوردان است ولی دارای آب تمیزی نیست. آب خنک و تمیز را می توانید در کوچه باغ های گیلاس قبل از دشت از طریق یک شیر آب تامین کنید.

چطور برویم؟
هر جای تهران باشید، باید خودتان را به اتوبان شهید بابایی و جاده لشگرک برسانید. راه لواسان را پی گیرید. وارد بلوار اصلی شهر لواسان که می شوید بعد از رسیدن به میدان، به سمت چپ تغییر مسیر دهید. پس از حدود 8 کیلومتر به روستای افجه خواهید رسید. جاده آسفالت را ادامه دهید تا به دو راهی برسید که سمت راست ادامه جاده آسفالت و از پل عبور می کند. سمت جپ هم به وسیله جاده ای خاکی شما را به پای کوه خواهد برد.

دیدنیهای استان تهران,گردشگری

در انتهای جاده خاکی به مجاور رودخانه می رسید. از اینجا به بعد آماده پیاده روی شوید. اینجا هم دو مسیر پیش رو دارید. از سمت راست در یک مسیر جاده ای که مناسب ماشین های دو دیفرانسیل است، حرکت کنید و یا از سمت چپ وارد دره ای که رودخانه جریان دارد شوید.
کجا بمانیم؟
افجه فاقد هرگونه امکان اقامتی است. تنها رستورانی کوچک دارد. نزدیکترین کلانتری، پمپ بنزین و مرکز درمانی در لواسان با 5 کیلومتر فاصله واقع است. ماندن در دشت هویج هم نیازمند داشتن تجهیزات سفرهای طبیعی ونیز آگاهی از منطقه است و نیز اطلاع از وضعیت جوی هم بسیار ضروری است. در صورت نیاز به همیاری مردم محلی می توانید با دهیاری افجه تماس بگیرید

 

 


[ دوشنبه 92/3/6 ] [ 3:3 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

درباره وبلاگ

علاقه مند به طبیعت سفر هنر و ادبیات
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 85978